دل پر خون


# دل پر خون #

عاشقِ شوریده را از عشق ،خواری بود وبس
عشقِ جانسوزِ تو در دل،غمگساری بود وبس

چند باشم بی نصیب از عشقِ یارِ خویشتن
روز و شب در آرزویِ وصلِ یاری بود و بس

وز غمت در سینه ی من ناله و فریادهاست
بر دلم زخمِ عمیقت یادگاری بود وبس

در همه عالم ندیدم جز جمال رویِ دوست
آفتابِ حُسنِ تو آیینه داری بود وبس

نیست چون زلفِ تو عالم را قراری در جهان
در دلم هرشب هوایِ بی قراری بود وبس

از لبِ لعلِ تو میجویم شرابِ زندگی
شهدِ نوشینت شرابِ خوشگواری بود وبس

تا که بر دوشم‌ نهادم داغِ هجرانِ تو را
بر دلِ پرخونِ من ،صدگونه زاری بود وبس

هر کسی از عشقِ جانان جان سپارد پیش یار
در رهِ عشقت زجانم جانسپاری بود وبس

با تو در خلوت سرایِ سینه شوری داشتم
در سرم هر لحظه سودای نگاری بود وبس

به قلم ✍️ #غلامرضا صلاحزاده # (داود )

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *