شده ای


# شده ای #

خبرت هست که‌آرام و قرارم شده ای
در شبِ تیره چو مه آیِنه دارم شده ای

خبرت هست که با خونِ دل و ناله و آه
شمعِ خلوتگهِ بزمِ دلِ زارم شده ای

تو به صد نازو تنعم چومهِ چرخِ بلند
ساکنِ گوشه نشینِ شبِ تارم شده ای

باز بر لوحِ دلم نقشِ خیالِ تو نشست
دردل و دیده ی من لاله عذارم شده ای

من که از باده ی چشمانِ تو هر شب لبریز
مست و سرخوش همه شب باده گُسارم شده ای

در گلستان که من از حسرتِ گلزارِ رُخت
تو گلِ یاسِ سپیدی که بهارم شده ای

من که در دامِ تو افتادم و از غایتِ عشق
بسته ی سلسله ی حلقه ی دارم شده ای

گر چه از دولتِ عشقِ تو دلم خون گردید
همرهِ کویِ دلی مونس و یارم شده ای

چه شود گر به نگاهی دل ما شاد کنی
تو به صد شوق و طرب ناز و نگارم شده ای

به قلم ✍️#غلامرضا صلاح زاده #(داود)

۱ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *