ترنم باران


#ترنم باران#

از بس که دل زدردِ تو درمان گرفته است
در سینه ام محبتِ جانان گرفته است

دل در هوایِ یادِ تو بی تاب و بی قرار
سوز و گدازِ آتشِ هجران گرفته است

شوقِ نگاهِ نرگسِ مستت چه دلرباست
آیینه از نگاهِ تو حیران گرفته است

از باده های ساغر نوشَت جهان پر است
هر جرعه را زساقی مستان گرفته است

هر صبح دم ناله و افغانِ عندلیب
از دوریت سر به گریبان گرفته است

دارد بهارِ باغِ تو گلهای لعل گون
رنگ از رخِ زمانه چو مرجان گرفته است

در حیرتم زِ رویشِ گلهایِ باغ و راغ
آغوشِ گل ترنم باران گرفته است

هر دل که رو به قبله ی کویِ تو میکند
دلها همه زنورِ تو ایمان گرفته است

با آن که از فراقِ تو جانم به لب رسید
عشقت دوباره بر دلِ من جان گرفته است

به قلم✍️#غلامرضا صلاحزاده #(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *