زحسنِ جلوه ات …


زحسنِ جلوه ات آیینه تابان می‌شود در شب
فروغِ رویِ زیبایت چو ایوان می‌شود در شب

چراغِ اختران،روشن شود ،در اسمانِ شب
چه زیبا ان،هلال ابرو،نمایان می‌شود در شب

اسیرِ محنت و دردم ،گرفتارم به عشقِ تو
چرا باز این دلِ سرگشته ویران می‌شود در شب

تنم از ناله ی شبگیر،می‌پیچد به دورِ خود
مرا کی فرصتِ هجران به پایان می‌شود در شب

خیالم در کمندِ زلفِ پُرچینت ،به تاب افتد
دوباره عِطرِ گیسویت، چو ریحان می‌شود در شب

ز سر تا پایِ جان،می‌بالد از،شوقِ تو مِهر اسا
پرِ پروانه با شمعی ،فروزان می‌شود در شب

چه پروا دار د از، موجِ حوادث ، شَطّ ِ بی طاقت
که در دریایِ چشمانِ تو طوفان می‌شود در شب

شب غم را سحر کردم،به یادِ شاهد و ساغر
دلم پیوسته ازاین قصه درمان می‌شود در شب

به قلم✍#غلامرضا صلاح زاده#(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *