گم کرده ایم


# گم کرده ایم #

تا به روز از دیده ی خود خواب را گم کرده ایم
این چنین بی اختیار اسباب را گم کرده ایم

از چه ره ،مقصد نمیابیم در راهِ طلب
در جهان ،ما قبله و محراب را گم کرده ایم

با فلق ،روشن شود آیینه ی رخسارِ عشق
مازغفلت ،نورِ عالمتاب را گم کرده ایم

غیرِ محنت ،نیست مارا در جهان کاری دگر
چون سرابی ،در بیابان آب را گم کرده ایم

گر چه ما با رهروان ،راهِ درازی رفته ایم
در دلِ ظلمت سرا ،مهتاب را گم کرده ایم

در هوایِ وصلِ جان افزایِ لعلت تشنه ایم‌
شورِ عشق و ساغرِ نایاب را گم کرده ایم

ما که از عشق تو در دامِ بلا افتاده ایم
بر سرِ زلفت ،قرار و تاب را گم کرده ایم

به قلم ✍#غلامرضا صلاح زاده #(داود)

این شعر هم خالی از لطف نیست !  آه و زار افتم

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.