بیداد فلک


# بیداد فلک #

میشود از دلِ صد پاره ی من ،یار جدا
میگدازد تنم از ،فرقتِ دلدار جدا

بس که هر لحظه کشم بار غم و غصه و درد
کی شود دل زِ غم و درد و گرفتار جدا

تا جدا گشت ،زرخسارِ تو این دیده ی من
گشته ام بی تو چو آیینه ز دیدار جدا

میتپد دل ،به هوایِ می نوشینِ لبت
تا به کی باشم از آن ،باده ی سرشار جدا

عشق از ناز و نگاهِ من و تو حیران است
شمع در گریه و پروانه زناچار جدا

ای بسا شب که چو مهتاب اگر جلوه کنی
نتوان گشت از آن ،یارِ وفا دار جدا

همچو باغی که خزان گشته زبیدادِ فلک
مرغِ دل ،از نفس افتاده زگلزار جدا

این همه داغِ جنون در دلِ بی صبر و قرار
میرود اشکِ من از دیده ی خونبار جدا

به قلم✍️#غلامرضا صلاحزاده#(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *