برسم


# برسم #

آنقَدَردر تب و تابم که به جانان برسم
کاش با آینه ی مِهرِ تو بر جان برسم

گر چه بسیار دویدم زِ رَهت از پس و پیش
باید از وادی صحرا و بیابان برسم

کاش با عشق دل افروزِ تو در شام سیه
من ز شوقِ تو به خلوتگهِ ایوان برسم

نیست آسایش و اسبابِ جهان تا به ابد
باید از زندگی خویش به سامان برسم

بی وفایی مکن ای یارِ جفا پیشه ی من
یک قدم مانده سرِ کویِ تو مهمان برسم‌

دیده و دل ز فراقِ رخِ آن ماه بسوخت
کی به وصل رخِ آن ماهِ درخشان برسم

چاره ی دردِ منِ بی سر و بی سامان چیست
کو طبیبِ دلِ من تا که به درمان برسم

تر سم از سوزِ غمِ عشقِ تو با ناله و آه
از پریشانی دل بی تو به پایان برسم

به قلم ✍️#غلامرضا صلاحزاده #

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *