عاشق دل خون


#عاشق دل خون #

عقده ی حسرت دل را به شبِ تار زدم
به تمنایِ تو بس! از تهِ دل زار زدم

بر سرِ لوحِ دلم نقشِ خیالت جا ماند
من‌ به دردِ تو گرفتارم و اقرار زدم

سیلِ اشکی که به رخساره زدامان میریخت
غم و اندوهِ خودم را به همه جار زدم

تا شدم شیفته ی آن رخِ زیبای گلت
طعنه بر رویِ گل و لاله و گلزار زدم

من‌ شدم مستِ میِ میکده یِ دُرد کشان
بوسه ای بر لبِ دُردانه ی دلدار زدم

منم آن عاشقِ دلخون که زِ دردِ تو بسی
آتش اندر جگرِ دیده ی خونبار زدم

با غمِ عشقِ تو ای ماهِ دلارامِ شبم
گاه جان دادم و گه !حسرتِ بسیار زدم

به وصالِ تو در آن صومعه و مسجد و دیر
دست بر دامنِ آن دلبرِ عیار زدم

در رهِ عشقِ تو بس رنج و تعب دید دلم
آتشی بر دلِ بی تابِ شرر بار زدم

به قلم✍️ #غلامرضا صلاحزاده #(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *