اعجازمی بینم


# اعجازمی بینم #

به امیدِ تو من هر روز را آغاز می بینم
نگاهِ دلربایت را سرا پا راز می بینم

تو در خوابِ خوشی من در هوایت تا سحر بیدار
که‌ در هر گوشه ی چشمت هزاران ناز می بینم

چنان در سینه ام افتاده عکسِ ماهِ زیبایت
به هر سو بنگرم هرشب تو را دمساز می بینم

تو هم دردی و هم درمان طبیب و حازقم‌ ای جان
دمت را همچو عیسی زمان اعجاز می بینم

چو سرو از بارِ غم پشتم خمیده در غمِ عشقت
همیشه سایه ات را بر سرم ممتاز میبینم

زحسرت در خیالِ عشقِ تو عمریست میسوزم
تو را زیبا تر از گل بالطافت باز میبینم

تو آن شمعِ شب افروزی منم‌ پروانه ی عاشق
در این ظلمت سرا نورِ تو را اعزاز میبینم

در آن وادی که من سر در گم و سردر گریبانم
فقط عشق تو را با جان و دل همراز می بینم

چه سازم با دلِ پرخون که هر شب برسرِ کویت
دلِ سرگشته را در کویِ تو هم ساز میبینم

به قلم✍️#غلامرضا صلاحزاده #(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *