طبیبانه بیا


# طبیبانه بیا #

حسرتت در دلِ من مانده به کاشانه بیا
به سراغِ منِ دیوانه حکیمانه بیا

همه شب ،تا به سحر دیده به راهِ تو شدم
ظلمتِ شب ،بِشِکن ،ماهِ نجیبانه بیا

رحمتی بر منِ مسکین کن و فریادم رس
بر سرم سایه فکن ، یارِ صمیمانه بیا

در دلم آتشِ هجران زده ای بارِ دگر
بر سرِ شمع ، به یک جلوه چو پروانه بیا

مرهمی بخش، به زخمِ دلِ خونین شده ام
دردم از حد بگذشته است ، طبیبانه بیا

گر تو آن اهلِ دلی در بَرِ بیگانه مَشین
پیش رندانِ جهان عاشق و دیوانه بیا

به تمنایِ وصالش که در آن دِیر و کُنِشت
سویِ صاحب نظران ،مست به میخانه بیا

با نگاهت دلِ داود پر از تاب و تب است
چند سوزد زِ غمت دلبرِ جانانه بیا

به قلم✍️#غلامرضا صلاحزاده #(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *