نوعروس


# نوعروس #

چون قدح در دست یار گلعُذار ،افتاده بود
چشم شهلایش ز مستی بس خمار افتاده بود

تاشدم در بزم عشق او لبالب مست مست
چشم خون آلوده ی من میگسار افتاده بود

نرگس مستش، به خونم تشنه و من بر لبش
رشته ی عمرم به دست آن نگار افتاده بود

کز فروغ ماه رویی شد فروزان خانه ام
بس که از شوق رخش بر دل شرار افتاده بود

تا اسیر زلف او شد این دل صد پاره ام
آتش غم در دلم بی اختیار افتاده بود

عشق همچون چشمه ی خورشید در اوج سپهر
نقش او در آینه بس آشکار افتاده بود

بس که شبها با خیالش تا دم صبح سپید
برزخ  زردم غبار انتظار افتاده بود

در چمن‌ از قامت آن نو عروسِ بوستان
گل ز حسن جلوه ی او شرمسار افتاده بود

دانه های نم نم باران به روی گل چکید
چون گل مریم ،در آغوش بهار افتاده بود

با دل پر خون و آه سینه ی پرسوز عشق
دیده سر تا پا به پایش  اشکبار افتاده بود

تا نظر کردم به رخسارش دلم آتش گرفت 
دل میان دل ربایی بی قرار افتاده بود

ماه هم از حسرت دیدار رویش خیره ماند
شکوه ای از رفتنش در روز گار افتاده بود

به قلم ✍️#غلامرضا صلاحزاده (داود)

این شعر هم خالی از لطف نیست !  آدم که بنا شد

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.