# زلف دلارام #
دل از غمِ رویت، شده بیمار دوباره
چون آینه خو کرده به دلداردوباره
دل در شکنِ زلفِ دلارام گرفتار
جانم به لب آمد، چو هوادار دوباره
هر لحظه مرا عشق دگرگون کند از پیش
در حسرتِ عشقت شده ام زار دوباره
خون میچکد از غنچه ی صد برگِ بهاران
نسرین شِکُفَد در دلِ گلزار دوباره
ای کاش بیاید به کنارم مَهِ زیبا
من بوسه زنم بر لب آن یار دوباره
مِی ریز دمی بر من شوریده ی عاشق
مستم کن و از باده ی سرشار دوباره
در کنجِ دلم غیرِ تو کس محرم من نیست
گشتم به هوایِ تو خریدار دوباره
با یادِ تو در سینه نمانده است قراری
چون نیست مرا صبح پدیدار دوباره
عاشق که رود جانبِ جانانِ وفا دار
در عشق شود شهره ی بسیار دوباره
فریاد زِ بیدادِ تو ای یار جفا کار
دردا که مرا بیش میازار دوباره
به قلم ✍️#غلامرضا صلاحزاده #(داود)
بدون دیدگاه