بیتاب گرفت


# بیتاب گرفت #

چشم مست تو عِنان از منِ بیتاب گرفت
تا سحَر دیده ی من اشک چو سیماب گرفت

رنگِ رخسارِ شفق، در قَدحِ لاله چکید
دامنِ دشت پراز لاله ی نایاب گرفت

هر که از لعلِ لبِ جامِ تو ساغر نوشد
عاقبت کامِ دل از چشمه ی سیراب گرفت

ای شهنشاهِ جهاندارِ معالی و شرف
این جهان از مددِ لطفِ تو اسباب گرفت

ای که از پرتوِ حُسنِ تو جهان شد روشن
طلعتِ روی تو افاقِ جهانتاب گرفت

هر کس از جامِ اهورا قدحی نوش کند
جامِ جمشید زخورشیدِ سَحر تاب گرفت

سینه گر چاک شود،در پی خوبانِ جهان
در دلِ ظلمتِ شب نور زمهتاب گرفت

ای که از ناله ی دل بر فلک افتاد شرر
اتشِ سینه ی من شعله ی بی تاب گرفت

به قلم #غلامرضا صلاحزاده #،(داود )

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *