# سلطان عشق #
برسر کویِ تو دل دیده ی خونبار شد
مرغِ دلم ،در سِپهر ،تشنه ی دیدار شد
مُهرِمَلِک در دِلم،ذکرِ علی بر لبم
یادِ تو در جانِ من ،همدم و غمخوار شد
از لب جان بخشِ خضر،ابِ بقا خورده ام
آینه ام را نظر، بر خِ دلدار شد
با غمِ عشق ،از چه رو شِکوه کنم مندگر
روز و شب و ماه ِ نو ،گنبدِ دوار شد
قافله سالارِ عشق، باخبر است از جرس
ناله ی من چون جرس،در گروِ یار شد
از میِ لعلش مدام ،ساغرِ صهبا زدم
دیده زدیدارِ تو واله و هشیار شد
باز دلم پر کشید،جام تو را سر کشید
عشقِ تو حلاجوار ،بر سرِ بازار شد
آه که صد پاره گشت،سینه ی مجروحِ من
بر درِ سلطانِ عشق ،نور پدیدار شد
به قلم✍️ #غلامرضا_صلاح_زاده (#داود)
بدون دیدگاه