بمیرم


# بمیرم #

در حسرتِ آغوش تو با آه بمیرم
با شوقِ رخِ خوبِ تو ناگاه بمیرم

از رَشک،بسوزم که به کویت ،گذرم نیست
وز داغِ فراقِ تو به والله بمیرم

ای کاش شبی با من بیمار بمانی
در پایِ تو افتاده و آنگاه بمیرم

چون عکس تو در آینه پیداست چه گویم
ترسم زفروغِ رُخِ آن ماه بمیرم

از عشقِ تو پروانه صفت ،جان دهم هرشب
چون شمع ،که از گریه شبانگاه بمیرم

تو شاهِ ولایی و من‌افتاده و درویش
در ساحتِ اقبال تو با جاه بمیرم

هردَم که‌ به سویِ تو کنم رویِ تَضَرُع
خواهم که شبی در تبِ ،جانکاه بمیرم

بادردِ تو میسازم و درمان زتو جویم
در جهل چرا باشم و گمراه بمیرم

به قلم #غلامرضا_صلاح_زاده (#داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *