بانور درآمیزم


# بانور درآمیزم #

در زلفِ توام ،جانا، پیوسته بیاویزم
زین دامِ سرِ مویت،ازبند نپرهیزم

پروانه صفت از شوق،من گِردِ رُخَت گَردم
چون شمع زِ سوزِ دل،تا صبح فرو ریزم

ساقی برسان جامی تا جان برود از تن
با ساغرِ نابِ تو مدهوشم و لبریزم

در سینه ی پردردم ،صد داغِ جنون دارم
بگذار که در مِهرت ،شورِ دگر انگیزم

چون ماه که میتابی در ظلمتِ شبهایم
در پیشِ رخِ خوبان ،بانور درآمیزم

هر شب به سرِ کویت ،آشفته چنان گَردَم
در آتشِ سودایت ،میسوزم و نگریزم

به قلم✍️#غلامرضا صلاحزاده#(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *