وصال


# وصال#

گر شبی دستِ مرا عشق! به جانان بدهد
مستی و عشق و صفا را به من ارزان بدهد

با که گویم که مرا تابِ صبوری نبوَد
گر بدین بار دلم فرصتِ امکان بدهد

گر فتد سایه ی خورشید رخت بر سر من
صبحِ وصلِ تو مرا قوّتِ ایمان بدهد

هر دلی با دمِ قدیسِ تو دمساز شود
نفسِ گرمِ مسیحایِ تو صد جان بدهد

میچکد ساغرِ ناب! از گلِ خندانِ لبت
لبِ مست تو فقط باده ی احسان بدهد

من‌ که از شوقِ تو جان میدهم هر روز و شبی
شورِ غم پرورِ تو حالِ پریشان بدهد

بس که در کویِ تو آیم به تمنایِ وصال
چاره ی دردِ مرا وصل تو درمان بدهد

هر که دل را پی دلدارِ دلارام نهد
ملکِ دل را زِ غمِ عشقِ تو ویران بدهد

من دلِ سوخته دارم زِ غمِ شعله ی عشق
تا کی این عشق! مرا ذوقِ فراوان بدهد

به قلم✍️ #غلامرضا صلاحزاده#(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *