ساز زندگی


# ساز زندگی #

خانه امشب از فراق یار میریزد بهم
گوئی از هجران او دیوار میریزد بهم

بر دلِ من حسرتِ دیدارِ رویش ماند و رفت
اشکِ غم از دیده ی غمخوار میریزد بهم‌

لرزه بر جانم فِکند آن ماه رو با رفتنش
بر سرِ من گنبدِ دوار میریزد بهم

آن قَدَر بذرِ محبت را گل افشان کردو رفت
برگِ گل با شبنمِ گلزار میریزد بهم

هر که با مهر و صفایِ عشقِ او دمساز گشت
با خیالِ عشقِ او افکار میریزد بهم

بسکه سازِ زندگی آهنگِ غمگین میزند
سوزِ دل در پرده های تار میریزد بهم

وز جمالِ حسنِِ عشقش عالمی حیران شده
عاشقان از رشک او انگار میریزد بهم

گر بوَد در دستِ من زلفِ مَهِ زیبا رخی
سبحه و سجاده و زنار میریزد بهم

بس که چشمِ غمزه اش آتش بیفروزد به دل
با نگاهِ آتشینش نار میریزد بهم

میدهد مستی به دل هر جرعه ی نوشینِ عشق
ساغرِ لبریز را هشیار میریزد بهم

گر دلی روشن شود همچون سپهر نیلگون
دیدنِ خورشید را دلدار میریزد بهم

به قلم ✍️#غلامرضا صلاح زاده #(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *