نرگس جادویِ او


# نرگس جادویِ او #

گشته دل ،گم، در خم گیسوی او
بازمیجوید ،نشان از کوی او

در جهان افتاده شور عاشقی
عالمی حیران ، زعشق روی او

طلعتش ،آئینه ی صبح سپید
سوختم ،از جلوه ی دلجوی او

چشم او ،غارتگرِ جان و دل است
جان فدای نرگس جادویِ او

در هوایش بی قرارم بی قرار
عاشقم من ،بر رخ نیکوی او

بوسه های دلربایش مرهم است
نوش بادا بردلم ، داروی او

کرده عشقش بس ، اسیر و مبتلا
قبله ی حاجات دل از سوی او

نغمه های او مرا دیوانه کرد
میبرد هوش ازسرم هوهوی او

کاش با من،مونس و همدل بود
تا قیامت میشوم هم خوی او

عطر او در نیمه شب پیچد به جان
میشوم مست از گلِ شب بوی او

ای که وصل او سرو سامان من
کاش باشم لحظه ای پهلوی او

به قلم✍️#غلامرضا صلاحزاده #(داود)

این شعر هم خالی از لطف نیست !  کعبه ی دوست

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *