دلم زنجیر است


#دلم زنجیر است#

نقشِ رخسارِ تو بر صفحه ی جان تصویر است
آبِ حیوانِ لبت بر تن و جان ،اِکسیر است

هرکه از باده ی لعلِ تو دمادم نوشد
تا ابد مُعتَکِبِ میکده ی تدبیر است

ای رخِ ماهِ شب افروز زما روی مپوش
بی تو هر لحظه برایم نفسی دلگیر است

چون مرا نیست به جز شوقِ تمنایِ وصال
در کمندِ سرِ زلفِ تو دلم زنجیر است

چشمِ شهلایِ تو شد باعثِ ویرانی من
غمزه ی نازِ نگاهِ تو سراپا تیر است

بی تو اواره ی این شهرو دیارم هرشب
در خمِ کوچه ی عشقِ تو دلم درگیر است

زخمها مانده به دل بی تو دراین کنجِ قفس
پیش من گرتو زفردا که بیایی دیر است

به قلم ✍#غلامرضا صلاح زاده#(داود)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *